كاش تمام لحظه هاي خوب و بد زندگيم اينقدر سريع هرو روز از جلوي چشمم رد نميشدن كاش وقتي عاشق شدم تو زندگيم اينقدر جرات داشتم كه ميرفتم بهش ميگفتم و هميشه با اين جمله كه تو دختري اون بايد به تو بگه تمومش نميكردم.كاش با جمله ها و افكار و رويا و خيال هاي احمقانه خودمو سرزنش نكمكاش كاش . كاشالان يكي از شب هاي زمستان ماه بهمن من مثل هميشه تو اتاقم با نور صورتي و يه پتوي پيچيده شده دورم و صداي متوسطي از اسپيكر كه پشت سر هم هادي پاكزاد داره پلي ميكنه موبايلم به شارژ و پنجره اتاقم نيمه باز سرده اما از سرما خوشم مياد بعضي وقتا احساس ميكنم سرماي بيرون خونرو گرمتر ميكنه.من خيلي كار واسه خيلي ادما كردم خيلي ادمارو چه يواشكي چه اشكار دوسشون داشتم ميخام الان به اين فكر كنم كه يكي از اون ادما الان به فكر من هستناحساس ميكنم امواج سنگين وحشت منو تا مرز مرگ بردنمرگ فقط از كار افتادن قلب نيست گاهي تو اوج زندگيه مثلا شلوغت ميتوني خيلي راحت بميري بدون اينكه كسي بفهمه.ميدوني من احساس ميكنم خيلي وقته مردم .وجودم خاليه ولي دارم از درون درد ميكشم اين عادي نيست اينو ميدونم.امشبم برام عادي نيست
درباره این سایت